سرمه
خلاصه کتاب:
عابدین هیچ گاه فکر نمیکرد نگهداری از نوه پردردسر حاج خانم به گردن او بیفتد، هیچگاه فکر نمیکرد مجبور شود فرزند عشق اولش را به سرپرستی بگیرد. عابدین افسرده و پریشان که پزشکی را به ضرب و زور تمام کرد و بست نشست بود خانه. سرمه قرار نبود عاشق شود اما عاشق بود و او این عشق را نمیخواست.
داستان سُرمه زندگی انسان های است که درگیر و دار مشکلات خود، در هم تنیده و سردرگمند، از خطای انسانی بری نیستند اما عاقبت هر یک در مسیر درست قرار میگیرند و داستان این کتاب را به نرمی رقم میزنند.
از متن کتاب:
آنقدر کنارم بود که ندیدمش، دخترک غمگین را. نگاهش به من بود و دنبالم، با لبخندم شاد میشد با اخمم دلگیر…. تنها دلخوشی اش بودم و ندیدمش ….
سارینا –
از وقت و هزینه ای که برای این کتاب کردم، بشدت پشیمونم!