قرار نبود…
خلاصه کتاب:
ترسای داستان بعد از قبول نشدن در کنکور تصمیم ب مهاجرت میگیرد. اما با مخالفت شدید پدرش رو به رو می شود. پدرش تنها یک شرط پیش رویش میگذارد. ازدواج …. و ترسا با مردی آشنا می شود که از سمت خانواده اش برای ازدواج تحت فشار است.
دکتر آرتان تهرانی.
این دو نفر تصمیم میگیرند با ازدواجی صوری هر دو آزادی هایشان را داشته باشند و به آن چیزی که میخواهند برسند.
داستان ما از جایی شروع میشود که این دو نفر همخانه می شوند …
فرنوش –
قلم بسیار ضعیفی داشت و اصلا اصول رمان نویسی رعایت نشده بود و واقعا چاپ چنین سوژه هایی هدر دادن کاغذه
ghazalsalahshoor –
عالللیه این کتاب باهاش میشه زندگی کرد فقط حاله خووب داری باهاش.
bitadaryaee7 –
فوق العادس این کتاب
MOHADESE –
من خیلی وقت پیش این کتاب و خوندم و عاشقش شدم این کتاب معرکه است .
Maryam –
ببخشید کی دوباره موجود میشه؟
sokhan pub –
به زودی تجدید چاپ خواهد شد
K.p –
این کتاب داستان ساده و قشنگی داشت
و خب از نظرمن یکم دور از واقعیت بود