شاهماهی
خلاصه کتاب:
زن جوان بیوه ای، شبی را در بازداشت موقت گذرانده و منکر ارتکاب جرم است ولی برای آزادی موقت، ضامن می خواهد! پیرزنی اشرافزاده، پا به بازداشتگاه میگذارد تا با قید ضمانت، ماهنوش را از بند رها کند و او را به عمارت قجری خودش ببرد. ماهنوش با خاتون راهی می شود اما مدت کوتاهی نگذشته، خاتون بر اثر کهولت و بیماری، به حال اغما فرو میرود. در این بین ماهنوش پی میبرد پشت ضمانتِ به ظاهر مهربانانهی خاتون، مرد جوانی پنهان بوده به نام شازده کامرانمیرزا قجرافشار که درست از هنگام فوت همسر ماهنوش، مدام دور و بر زندگی بیوه ی جوانِ بهروز پیدایش میشده و موی دماغ او…
از متن کتاب:
بهش ثابت میکنم کامران قجر افشار یه حقهباز نیست!بهش ثابت میکنم با اون مرتیکهی الدنگ مفتخور نباید مقایسهام کنه!وادارش میکنم باور کنه اینبار تا وقتی خودش با پای خودش به سمتم نیاد محال ممکنه به سمتش برم!…آره…آره…،همهی این کارا رو میکنم،ولی قبل از هر جیز،باید بهش ثابت کنم که واسه چی به خودم جرات دادم بهش نزدیک بشم،باید باورش بشه که خودش مقصر بوده و من قصد فرصتطلبی نداشتم!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.