یوسف و زلیخا
نمایشنامه «یوسف و زلیخا» روایت دیگری است از عاشقانهی «یوسف و زلیخا» که توسط پری صابری در هفده «مجلس» تدوین شده است.
این مجلسها عبارتاند از:
مرغی از آشیانه وحدت
خواب دیدن زلیخا آفتاب جمال یوسف را
دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه
برادران برای نابودی یوسف همعهد می شوند
در چاه افکندن یوسف
یعقوب در انتظار گمگشته
بازار بردهفروشان
آرزوی وصال داشتن زلیخا از یوسف
آوردن زلیخا یوسف را به خانه هفت اورنگ
گواهی دادن طفل شیرخواره بر پاکی یوسف
زنان کفبریده
تعبیر خواب سلطان مصر
برادران در درگاه یوسف
یعقوب در کلبه احزان
زلیخا در نی بستی غریب
وفات یافتن یوسف و هلاک شدن زلیخا از مفارقت وی.
در بخشی از مجلس چهاردهم «برادران در درگاه یوسف» از قول یوسف اینطور روایت میشود: «شما تیرهدلان بدخیال لافزن، دروغ می گویید. چندین سال پیش پدرتان را از فراق فرزند دلبندش داغدار کردید. پسر بی گناهش را زخم زدید و آزردید و پیراهن از تنش بیرون کشیدید، و او را عریان به چاه انداختید و به دروغ به پدرتان گفتید: گرگ او را ربوده و خورده است. به سرقت آن پسر را از پدر/ دور افکندید از وجهی بتر/ در چه افکندید و پس بفروختید/ جان یعقوب از فراغش سوختید/ پیرهن کردید رنگینش به خون/ که بخورد گرگ او را بر فسون/ در چه افکندید و ظلم افروختید/ بر بهای اندکش بفروختید». در چند صفحهی پایانی کتاب تصاویری از صحنههای نمایش ارائه شده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.