گفتوگو با استاد اسماعیل سعادت
«دانشنامه زبان و ادب فارسی» در ۱۲ جلد وزیری بتازگی از سوی انتشارات سخن چاپ و برای نخستینبار در سیودومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در غرفه این انتشارات عرضه شد. این دانشنامه بهقلم گروهی از بهترین متخصصان هر حوزه اعم از داخل و خارج کشور نوشته شده که در نوع خود بینظیر است.
سرپرستی این مجموعه را اسماعیل سعادت به عهده داشت؛ مترجمی که از سال ۱۳۳۴ با ترجمه کتاب «زندگی میکل آنژ» کار در این عرصه را آغاز کرد. اسماعیل سعادت متولد ۱۳۰۴ خوانسار عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مدیر گروه دانشنامه زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی ویرایش سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی در دو حوزه ادبیات و فلسفه آثار متعددی ترجمه و منتشر کرده است.
از جمله تلخکامیهای سوفی، ایزابل، عصر بدگمانی، سیر فلسفه در جهان اسلام، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، مسأله اختیار در تفکر اسلامی، خطابه ارسطو، تاریخ فلسفه و… خانم بیدگلی که در این گفتوگو استاد را همراهی میکرد بنا به گفته آقای سعادت در جریان تألیف و تدوین دانشنامه زبان و ادب فارسی تلاش فراوانی کرد.
آقای سعادت، شما کار ترجمه را اگر اشتباه نکنم از سال ۱۳۴۲ با کتاب «تلخکامیهای سوفی» شروع کردید….
نه. این طور نیست. اولین ترجمه من «میکل آنژ» سال ۱۳۳۴ در انتشارات نیل چاپ شده است. البته انتشارات نیل در آنزمان توسط سهنفر از دوستان ما پایهگذاری شد. آقای آلرسول، آقای عظیمی و آقای ابوالحسن نجفی. نیل حرف «ن» مال نجفی است. «ی» مال عظیمی و «ل» مال آل رسول است.
سال ۱۳۳۴ کتاب زندگی میکلآنژ را ترجمه و منتشر کردم و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید. آنزمان وضع کتاب مثل امروز نبود که سالها در قفسهها بماند. مردم کتاب میخواندند. در آنسال مجله سخن دکتر خانلری برای نخستین بار برای کتابهای ترجمه جایزه تعیین کردند. آن جایزه بهترجمه کتاب میکلآنژ تعلق گرفت. آنجایزه باعث شهرت این کتاب شد و استقبال مردم.
این جایزه باید انگیزهای میشد که در عرصه ترجمه بیشتر کارکنید. در مقایسه با مترجمان نسل خودتان مثل آقای سیدحسینی و آقای ابوالحسن نجفی و دیگران. اما…
کمکار بودم؟ نه، من بیشتر در حوزه ویرایش فعال بودم. بعداز انتشار نخستین کتابم رفتم به بنگاه ترجمه و نشر کتاب که دکتر یارشاطر تأسیس کرده بود و در آنجا مشغول کار شدم. داستان ترجمه زندگی میکلآنژ هم یک اتفاق بود. در آنسالها دوتا کتابفروشی بود یکی پر از کتابهایی بهزبان انگلیسی و دیگری هم کتابهایش بهزبان فرانسوی بود. من گاهی به کتابفروشی میلز در خیابان شاهآباد آنزمان که کتابهای انگلیسی عرضه میکرد سر میزدم. در هنگام جستوجو تصادفاً کتاب زندگی میکلآنژ نوشته رومن رولان را دیدم. گرفتم ورق زدم، خوشمآمد. خریدم آن را و بردم خانه. بدون تجربه قبلی شروع به ترجمهاثر کردم. عصرها میرفتم کتابخانه مجلس که نزدیک محل کارم بود و همانجا ترجمه این کتاب را تمام کردم.
برای چه به کتابخانه مجلس میرفتید؟
میخواستم هنگام ترجمه منابع در دسترس باشد. صبحها هم تدریس میکردم. در خیابان ناصرخسرو دبیر زبان و ادبیات در یک دبیرستان بودم.
در کارنامه شما علاوه بر ادبیات، بخش عمدهای ترجمه کتابهای فلسفی است. این علاقه و گرایش از کجا نشأت گرفته بود؟
من البته به فلسفه علاقه داشتم و برخی از آثار ارسطو را از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کردم. چند تا از رسالههای ارسطو مثل «درآسمان». رساله «درآسمان» او از جمله رسالههای مربوط به علم طبیعت بهمعنی محدود آن است. دیگر رسالههای این مجموعه یکی فیزیک است که بر رساله «درآسمان» تقدم و «در آسمان» مکمل آن است و دیگری رساله «درکون و فساد» است که مکمل دو کتاب اول در آسمان است و سوم رساله «کائنات جو». از این مجموعه من پیش از این رساله «درکون وفساد» را به فارسی برگرداندم.
دیگر رساله «خطابه» بود که در سال ۹۲ ترجمه و منتشر کردم و…
ترجمههای شما سفارشی بود یا اینکه بهذوق و سلیقه خود، کتابها را انتخاب میکردید؟
هیچ یک از ترجمههای من سفارشی نبود. همه کتابهایی که ترجمه کردم به انتخاب خودم بود. علاوه بر رسالههای ارسطو، تاریخ فلسفه را هم ترجمه کردم.
«تاریخ فلسفه» تألیف امیل بریه، فیلسوف و مورخ فرانسوی فلسفه، جامعترین و عمیقترین کتابیاست که تا امروز درباره تاریخ فلسفه در زبان فرانسه نوشته شده است. امیل بریه تاریخ فلسفه را در هفت جلد نوشته است. قبل ازانقلاب یکی از استادان دانشگاه آقای علی مراد داودی که از شاگردان دکتر یحیی مهدوی بود دو جلد نخست تاریخ فلسفه را ترجمه کرده بود. جلد سوم را خود دکتر مهدوی تلخیص و ترجمه کرد که باید از نو بهصورت کامل ترجمه شود. جلد چهارم ، پنجم و ششم را که تاریخ فلسفه قرن هجدهم و نوزدهم باشد من ترجمه کردم، آخرین جلد از این مجموعه را امسال ترجمه و منتشر کردم.
آقای سعادت دانشنامه نویسی را چگونه و از کجا شروع کردید؟
وارد شدن به این حوزه انگار جبر تاریخ بود. من در سال ۱۳۷۷ عضو پیوسته فرهنگستان شدم ولی سال ۱۳۷۱ یعنی قبل از اینکه من وارد فرهنگستان شوم در شورای فرهنگستان تصویب شده بود که دانشنامهای در زمینه زبان و ادب فارسی تألیف و منتشر شود. هیچ مشخص نشده بود که چند جلد و چگونه باشد، آن زمانی که زندهیاد آیتی برای مدیریت این گروه انتخاب شد، سال بعد یعنی ۱۳۷۲ اعضای گروه تعیین و کار را آغاز کردند. هشت سال تمام یعنی از سال ۷۱ تا ۷۹ این گروهکارهای مقدماتی این پروژه را انجام میدادند. از سال ۷۹ من وارد این گروه شدم. نه اینکه اعضای گروه آشنایی قبلی با دانشنامهنویسی نداشتند چون دانشنامهنویسی یک سنت غربی است، یک سنت فرهنگی غربی و اروپایی است.
البته در ایران هم سابقه دانشنامهنویسی داشتیم؛ تذکرهها و شرححال نویسندگان و مورخان و اندیشمندان بود. آنموقع نوشتن دانشنامه یا تذکره فقط بهخاطر این بود که کسی از آغاز تا انجامش را بخواند تا شناختی از شخص مورد نظر پیدا کند. دانشنامهها آثار مرجعاند. افراد برحسب نیاز به آن مراجعه میکنند. مثلاً میخواهند بدانند فلان اثر را چه کسی و در چه سالی نوشتهاست. یا درباره صاحب اثری میخواهند اطلاعاتی به دست بیاورند. یکی میخواهد بداند سنایی کی بوده و آثارش چه بودهاست. یا درباره یک شخصیت ادبی میخواهد اطلاعات اولیه داشته باشد. در چه قرنی میزیست، چه آثاری نوشته است. دانشنامههای امروزی کارکردی این شکلی پیدا کردهاند.
در مورد نویسندگان و همکاران این دانشنامه بگویید.
سال ۷۹ که من بهجمع نویسندگان این دانشنامه پیوستم شروع به جمعآوری مقالات از این طرف و آنطرف کردیم. با اینکه سال ۷۱ جمعی شکل گرفت و ضرورت تألیف دانشنامه تصویب شد، اما عملاً کاری صورت نگرفت. آن هشت سال را صرف مقدمات کار کردند.
من وقتی بهجمع اضافهشدم بهعنوان سرپرست این دانشنامه قدمهای اولیه را برای تألیف این دانشنامه برداشتیم. تا آن زمان بیشتر مقالات را عده معدودی که در گروه بودند مینوشتند. یعنی کسانی که دستشان تازه با قلم دانشنامهنویسی آشنا شده بود. منابع را میگذاشتیم جلویشان، مقاله مینوشتند. ولی سراغ شخصیتهای متخصص در حوزه دانشنامهنویسی نمیرفتند. وقتی من آمدم کار را بهصورت اصولی شروع کردیم.
شما وقتی سرپرست دانشنامه شدید چه کسانی را دعوت بهکار کردید؟
کسی را دعوت بهکار در این گروه نکردیم. ما مقالهای که باید نوشته میشد مشخص میکردیم و بعد نوشتن آن مقاله را به افراد متخصص در همان حوزه سفارش میدادیم. مثلاً دکتر خالقی مطلق تخصصاش در شاهنامهاست. بنابراین نوشتن مقاله فردوسی و شاهنامه را بهایشان محول کردیم. یا شخصیتهای دیگر علمی بودند که ما به سراغ آنها رفتیم. در حقیقت آنها اعتبار این دانشنامه را تضمین و تأمین کردند.
شما مقالات را از کجا تأمین میکردید از دانشنامههای خارجی؟ یا از…
هر مقالهای که میرسید همکاران ما در هر موردی جستوجو میکردند که در مورد آن، چه اطلاعاتی در دست است. اطلاعات کاملی از منابع مختلف جمع میکردند و این منابع را در اختیار فردی که در آن حوزه تخصص داشت میگذاشتیم و مقالهای که بهدست ما میرسید نگاه میکردیم که آیا اطلاعاتی که در این مقاله آمده مستند است یا خیر. اگر نبود بر میگرداندیم تا اصلاح و تکمیل بشود.
برای اینکه دوازده جلد دانشنامه کامل و جامع به جامعه علاقهمند به فرهنگ و ادبیات عرضه شود، چند نفر با این مجموعه همکاری کردند؟
در مجموع حدود ۸۹۹ نفر با این دانشنامه دوازده جلدی همکاری داشتند که استادان دانشگاهها، پژوهشگران، اعضای شورای فرهنگستان، متخصصان چه در ایران چه در خارج از ایران را دعوت بهکار کردیم. ما براساس جستوجو و تحقیقاتی که داشتیم، مشخص کردیم براساس تخصصی که هر کدام داشتند و سابقه نوشتن مقاله و مطلبی که در آن حوزه داشتند مقاله دانشنامهای را به ایشان سفارش میدادیم.
مثلاً فرهنگها را آقای دکتر صادقی که عضو شورای فرهنگستان هستند، نوشتند. بستگی به تخصص افراد داشت، مثلاً مقالات علمی و پزشکی را آقای تاجبخش که عضو فرهنگستان علوم هستند، نوشتند.
شما دانشنامهنویسی را کجا آموختید؟
من که سابقه کار در دانشنامهنویسی نداشتم. بنابراین مقالات دانشنامهای را با آزمون و خطا آموختم. اصلاً در ایران سابقه دانشنامهنویسی نداشتیم.
بجز دانشنامه جهان اسلام و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه به معنای واقعی و امروز کلمه نداشتیم که شما هر مقالهای که مینویسید و هر قولی که ذکر میکنید مستند به مأخذ و منبع معتبری باشد. وقتی مینویسید فردوسی در فلان تاریخ به دنیا آمد پرانتزی باز میکنید و داخل پرانتز مینویسید که این تاریخ را از چه منبعی ذکر میکنید. در حقیقت من دانشنامهنویسی را در خلال کار یاد گرفتم. ضمن این، قبلاً در مرکز نشر دانشگاهی مجله معارف را منتشر میکردیم. خب طبیعی است که مقالات مجله معارف هم شبه دانشنامهای بود. تقریباً بیست سال سردبیر مجله معارف بودم و آقای پورجوادی هم مدیر مرکز نشر دانشگاهی بود.
در زمینه دانشنامهنویسی در مقایسه با غرب یا اروپا ما کجا ایستادهایم؟
ما هنوز در آغاز کار هستیم. یعنی غرب در این زمینه سابقه چندصد ساله دارد. دانشنامههایی مثل بریتانیکا، امریکانا، اسلام و ایرانیکا، الگوهای دانشنامهنویسی علمیاند. ما در حقیقت پیرو آنها هستیم در این زمینه و از آنها یاد گرفتیم. دانشنامهنویسی بهمعنای امروزی کلمه همانی است که امروز تحت عنوان «دانشنامه جهان اسلام» چاپ شدهاست. دانشنامه جهان اسلام از روز اولی که تأسیس شد سابقهاش به قبل از انقلاب بر میگردد. دکتر احسان یار شاطر بود و دیگران تصمیمگرفته بودند که آن را به فارسی ترجمه کنند.
Encyclopaedia of Islam به سه زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسوی منتشر میشد که الان ما متن فرانسوی و انگلیسیاش را در این دفتر داریم.
این دانشنامه چکیده بیش از دو سده پژوهشهای اسلامی اروپاییها در اواخر سده نوزدهم بود که آن را در قالب مجموعهای تحت عنوان «Encyclopaedia of Islam» منتشر کردند، این مجموعه نخستین اثری بود که درباره معارف اسلام بهزبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسوی در سطح جهانی عرضه شد و خیلی زود مبنای پژوهشها قرار گرفت. و در کشورهای اسلامی ترجمه و گاه نقد و بررسی شد.
«ایرانیکا» که در امریکا منتشر میشود با «دانشنامه زبان و ادب فارسی» که شما سرپرستی آن را برعهده داشتید چه مشابهتها و تفاوتهایی دارد؟
دانشنامه «ایرانیکا» دانشنامهای است که مقالات و مدخلهایش همه درباره ایران است. «دانشنامه زبان و ادب فارسی» صرفاً درباره جهان اسلام است. شخصیتها، آثار و کتابهایی که در دوران اسلامی نوشته شده،آثار علمی، ادبی و فلسفی و هرچه را که در این حوزه نوشته شده در بر میگیرد.
ایرانیکا مطالب مربوط به کل ایران، مربوط به جغرافیای تاریخ ایران است در همه زمینهها، ما در «دانشنامه زبان و ادب فارسی» صرفاً به زبان و ادبیات فارسی پرداختهایم. در واقع این یک دانشنامه اختصاصیاست. در حالی که ایرانیکا یک دانشنامه عمومی است، ما در این دانشنامه بهنویسندگان و آثارشان میپردازیم. علاوه بر آن عروض، قافیه، بلاغت، دستور زبان، تاریخ ادبیات فارسی پیش از اسلام، انواع ادبیات، اعلام قرآنی و ایرانشناسان و… همه را در بر میگیرد.
در جریان تألیف وتدوین این دانشنامه آیا محدودیت و ممنوعیتی هم داشتید؟
خوشبختانه خودمان تصمیم میگرفتیم چه چیز یا چه کسانی را بیاوریم یا نیاوریم. خیلی محدودیت نداشتیم. من فکر میکردم فروغ فرخزاد را مثلاً عدهای خوششان نیاید که در این دانشنامه بیاید، ولی ما نوشتیم و چاپ هم شد.
خانم سیمین بهبهانی چطور؟
مدخل سیمینبهبهانی دیر بهدست ما رسید. قرار بود در ذیل این دانشنامه بیاید که متأسفانه مؤلف دچار گرفتاریهایی شد که نتوانست مقاله را بهما برساند. خواستیم در دوره جدید وارد مدخل کنیم که بهاین هم نرسید چون مقداری اشکالات ویرایشی داشت. حالا در دست ویرایش است که در جلد ذیل ۲ در نظر داریم چاپ کنیم.
شما بحث نهضت دانشنامهنویسی را عنوان کردید، مگر چقدر دانشنامه نوشتیم که تبدیل به نهضت شده باشد؟
قبل از انقلاب کاری در زمینه دانشنامهنویسی نداشتیم. اما بعداز انقلاب دانشنامههای زیادی نوشته و منتشر شده یا در دست انتشار داریم. حتی در قم هم در زمینههای مختلف دانشنامه نوشتند. من این حرکتها را تعبیر به نهضت دانشنامهنویسی کردم. چون قبلاً نداشتیم.
قبلاً کارهایی از این دست انفرادی بود اغلب، مثل لغتنامه دهخدا، فرهنگمعین و… این رویکرد گویا در حال تغییر است. کارهایی که در این سالها تألیف، ترجمه و منتشر میشوند، بیشتر جمعی است.
البته همانطور که گفتم ما داریم از دانشنامهنویسی خارجیها پیروی میکنیم که عموماً کارهای تحقیقاتی و پژوهشیشان جمعی است. در سنت دانشنامهنویسی یا تذکرهنویسی ما هم کار انفرادی بوده به این صورت که یک نفر چیزی مینوشت. اینکه گروهی بنشینند کار جمعی عرضه کنند تازگی دارد در تاریخ نشر کشور. البته باید متذکر شد مقالات برخی از دانشنامهها بیمنبع و مأخذ است. اگر میدیدیم مقالهای بدون منبع و مأخذ است رد میشد. پیشآمده که مقالهای سه بار رد شده بود، با وجود اینکه تمام مطالب بهقلم بهترین متخصصان آن حوزه نوشته شده اما ذکر منابع الزامی بود. ما هر دو سال یک جلد منتشر میکردیم.
منبع:iran-newspaper.com