می‌درخشد

3,500,000 ریال

خلاصه کتاب:

 

انتخاب شغل سایه، دختر امروزی و طبق مد روزِ ستاره و یاسر، رانندگی است! نه از سر احتیاج، از روی آرمانگرایی! حتی مخالفت‌های پدر و مادرش و مانی، پسر دایی‌اش، هم خیلی رویش تاثیر ندارد! روزی از همان روزها پشت فرمان ماشینش  کشیک مهد کودکی را می‌دهد که رادین آن جاست و کم‌کم پایش را به زندگی خانواده‌ی شریف باز می‌کند! راننده خصوصی رادین، پسربابک شریف می‌شود، بابک، یا به قول رادین، باباکی که خودش به اندازه‌ی کافی گذشته‌اش مجهول است و نمی‌خواهد سرگرمی و دلگرمی جدیدی در زندگی‌اش داشته باشد! این خواست اوست، اما خواست سایه چیز دیگری است و…

 

 

از متن کتاب:

خواهش می‌کنم را بست تنگ جمله‌ی امری‌اش تا ضرب آن را بگیرد. به گمانم رُل مرد عاشق‌پیشه خسته‌اش کرده و وقتش بود برود در قالب خودش! نقش چند لحظه قبل نه تنها به مذاق او ننشسته بود که مرا هم ترسانده بود! اگر فیلم آدم‌خوارها را هم می‌دیدم و مارهای آناکوندا، این‌قدر نمی‌ترسیدم که این لحظه ترسیده بودم! این مرد، مار صفت است! آدمی را طلسم می‌کند، مغزش را می‌خورد و به قلبش زهر می‌پاشد! باید فرار کنم قبل از این که طعمه شوم! نگاهم در نگاه مار بود و باز دو قدم دیگر عقب برداشتم، دل می‌خواست چشم برداشتن از مار و هیپتونیزم نشدن، اما بیشتر از آن، دل می‌خواست ماندن و بیشتر اسیر شدن! بنای دویدن گذاشتم!